loading...
بی تربیت
dar-jaryan@n.c بازدید : 6 دوشنبه 08 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

همه جا تاریکه! سیاهی محض ! هیچ صدای به گوش نمیرسه! تنها صدای دم و باز دم خودم به گوش میرسه و صدای قلبی که داره از سینه بیرون میزنه! اینجا کجاست! خدای من! من کجام؟ چرا اینجام! اینجا چه خبره! بی هوا فریادی سر میدم! اااااااااااای خدااااااااااا چرااااااااااا! مگه من چه گناهی کردم که  مستحق این عذاب هستم! خدایا اگه میخوای منو بکشی راهای بهتریم  هست! چرا اینجا! چرا تو تنهایی چرا تو بی کسی؟! من که گناهی نکردم!  داشتم با خدا جر و بحث میکردم که صدای تق تق پای کسی پست سرم توجه م رو به خودش جلب کرد ! با خودم گفتم: هی  مثل این که یکی اینجاست !  با خوش حالی برگشتم کسی نبود! اگه بود هم تو اون تاریکی معلوم نبود! واسه همین یه کم جلورفتم  نه کسی نبود! صدای پا این بار از طرف دیگه ای اومد یعنی درست پشت سرم سرم رو برگردوندم ! باز چیزی نبود.  من صداشو میشنیدم فریاد زدم آآآآاهای غریبه من اینجام  صدام رو میشنوی؟! سکوت کردم بلکه جوابی بشنوم اما دریغ از یک اهم خشک و خالی تو شوک این بودم که اینجا چه خبره این شخص غریبه کی هست! من وجودش رو حس میکردم! مطمن بودم یکی اینجاست صدای نفس هاش رو میشنیدم! صدای موزیک اشنایی پخش شد ! موزیک؟! موزیک کجا بود تو این بر بیابون؟! تعجب کردم ! صدای موزیک داشت واضح تر میشد! و صدای یک شخص هم میومد! فرو پاشیدن پرتو ها نور رو تو چشمای خسته ام حس میکردم! چشمهای  خسته و پر از اشکم! ناگهان با پیچش درد شدیدی تو سرم از خواب پریدم! وای اون اهنگ اشنا صدای زنگ موبایلم بود و اون شخص غریبه مادرم که به علت زنگ مو بایلم به اتاقم اومد و داشت غر میزد ! آآی زلیل مرده این بی صاحاب رو خفش کن ؟! خفش میکنی یا بیام هدوتون رو خفه کنم!!! نیشخند  سعی کنیم به عمه ی هم دیگه احترام بذاریم . حالا دیگه خود دانی!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 5
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 21
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 17
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 17
  • بازدید ماه : 17
  • بازدید سال : 48
  • بازدید کلی : 329